لاله های وحشی

لاله های وحشی

هر آنچه روزگار میگذراند
لاله های وحشی

لاله های وحشی

هر آنچه روزگار میگذراند

In like a lamb out like a lion

شنبه انقدر که هوا خوب بود نرفتیم اسکی ، به جاش رفتیم دوچرخه سواری تا داون تاون ...


عصرش چنان بادی شد که یکی ۲بار نزدیک بود با دوچرخه پرت بشم رو زمین ...


یکشنبه سرد بود و از عصر برف شروع شد ....


صبح دوشنبه ۵ سانت برف نشسته بود، خیابونا یخ زده بود و کلی تصادف شده بود ، تپه دم خونه بسته بود ، ۱۵ تا ماشین بهم خورده بودن ، من مجبور شدم دور بزنم کل محله رو از اونور برم بیرون ....


امروز مه بود و فراست ...


اینجاست که ضرب المثل اینا درست در میاد ...

آفتاب

پتو رو پهن کرده بودم نصفش رو تخت زیر آفتاب


اومدم دیدم کشیده رو زمین ، دراز کشیده میگه بیا آفتاب بگیریم


نیم ساعت انگار که لب دریا باشیم زیر آفتاب دراز کشیدیم کلی خوش گذشت

حرف زدیم

من فقط ناراحتم ، غصه دارم ...

نه خوابم می اید نه گشنمه ام ...

یکی باشه آدم فقط حرف بزنه غرهاش تموم شه ...


بعدا نوشت

رفتیم یه کافی شاپ که بو می داد ، بوی دستمال خیس که گردگیری کردی یه جا گذاشتی یه عالمه وقت مونده قهوه و همه چی رو گذاشتیم در رفتیم، چجوری اون آدما اونجا نشسته بودن ...