لاله های وحشی

لاله های وحشی

هر آنچه روزگار میگذراند
لاله های وحشی

لاله های وحشی

هر آنچه روزگار میگذراند

خواب ظهر

یه لحظه گفتم دراز بکشم ، تو بغلش خوابم برد ،

داشتم خواب میدیدم تو یه راهرو دارم حرف میزنم میام ، انگار که جشن بود داشتیم برمیگشتیم تو سالن اصلی ، یکی داشت بادکنک باد میکرد ، آورد بغل گوش من با سوزن ترکوندش، دستمو گرفتم رو گوشم که خودمو بکشم کنار ، نگو عینا همون کارو تو واقعیت کردم  چنان خودمو پرت کردم ، هم من بیدار شدم هم اون ، حالا مگه خندم بند میومد که چی شده ، میگم آقا خواب ظهر به من نیومده ، پاشم برم دنبال کارام  

نظرات 1 + ارسال نظر
Ella پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 23:01 http://oceanic.blogsky.com

منم از این تجربه ها داشتم خیلی خنده داره

اخ خنده ام بند نمیومد که

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد