خب من تا ظهر شرکت بودم، انگار نه انگار که روز عقدمه ... بعد مردم کلا میرن استراحت از قبلش من بدو بدو ...
ساعت ۲ اینا بود رسیدم خونه ، یه مانتو و روسری و تیشرت سفید ، کلا همه چی سفید ، فک کنم شلوار سفید نداشتم وگرنه اونم سفید میپوشیدم هول شده بودم خوب ، عروسیه عروسی ... مو هامم یادمه مامانم مدل تیغ ماهی بافت پشت سرم ...
هممم فکر کنم ساعت ۵ باید محضر میبودیم، شایدم ۶ ... رسیدیم ما بودیم فقط، هنوز آقا دوماد !! نیومده بودن ... نشستیمو ، یه سرکی تو اتاق عقد و منتظر که در زدن ... ااا فک کن که دوست مامانم که واسطه آشنایی دو تا خانواده بود ولی به دلیل خصوصی بودن مجلس دعوت نشده بود ، پشت در بود ، کی دعوت کرده بود، مادر داماد مامانم رنگش مثل گچ شد
تا اومدن و ما رفتیم تو اتاق عقد و بعدش آقای عاقد شروع کردن به خوندن ، حالا ما مودب دو تایی نشستیم، بالا سرمون قند میسابن ، مسخره بازی در میارن ما هم که آروم...
بعد که بله رو گفتیم، بابام انقدررر سفت بغلم کرد
بعد همه ماچ و بوس و بغل و کادو و ... یهو شلوغ شلوغ تا رفتیم ماراتن امضا ،چقدر امضا میخواد... بعد این آقاهه ، قبلش که بهمون فرم داده بود شغلمونو پرسیده بود، ماهم دو تایی نوشته بودیم، مهندس ، حالا هرچی میخوند، میگفت خانوم مهندس وکیلم ؟ آقای مهندس امضا کنید
بعدش قرار شد بریم خونه داماد، همه رفتن مارو گذاشتن که خوب بیاین دیگه اون صحنه یادمه تو خیابون کاج ، درختا سبز سایه کرده بودن ، دوتائی دست در دست رفتیم تا رسیدیم به ماشینش ...
یه جشن کوچولو ، یه کیک بی بی خریده بودن ( اخ که چقدر الان دلم کیک بی بی میخواد) خوردیمو گفتیمو خندیدیم ... الان عکسامو نگاه میکنم ، میگم چقد کتابی بودما، خیلی اتو کشیده ، مو بافته ، تی شرت سفید ... زیاد شبیه عروسی نبود گمونم
اومدیم که بیرون ، بابام گفت بریم خودمونم جشن بگیریم حالا قبلش اصرار اصرار از مادر داماد که عروسمون بمونه حالا اینجا ، منم که خل وضع، نه نه من با بابام اینا میرم ، منو تنها نذارین ...
رفتیم هتل استقلال ، شام خوردیم، گفتیم خندیدم ، کلی خوش گذشت ... یکی از بهترین شبها بود ...
شب که برگشتیم خونه ، یه اینترنت گردی و اونوقت بود که تازه فهمیدم تو یه فاصله کوتاه از ما چه اتفاقایی داشته میفتاده و ما بی خبر بودیم ...
امشب میریم یه رستوران ایتالیایی ، بازم پیرهنم سفیده ...
چه زیبا و دل انگیز بودن این خاطرات. عشقتون مستدام.
خط آخر منظورت چی بود؟ چه اتفاقاتی افتاده بود؟
آخی چقققد عالی بود!!!
منم از این ازدواجا دلم میخواد !!!!!
خوشبخت باشین همیشه
ای جان مرسی مرسی
چه خاطره ی خوش عجیبی ^-^
کیف کردم از این سادگی عقد و مراسم :)
+ هر روز عاشق تر و خالص تر و شاد تر باشید. آمین
مرسی مرسی آمین