لاله های وحشی

لاله های وحشی

هر آنچه روزگار میگذراند
لاله های وحشی

لاله های وحشی

هر آنچه روزگار میگذراند

خاطرات تهران محال یادم بره ...

خاطره نوشتن یه جورائی سخته ، انگاری که با نوشتنش مزه خوبش بره...

سر کلاس داشتم ف.ب. نگاه میکردم (کلا یا چرت زدم یا تو ف.ب. گشتم واسه خودم D: ) از صفحه هزار و یک محل برای دیدن در تهران ، رسیدم به هتل اوسون تو درکه ، کلی یاد اون روز کوهنوردی افتادم ...

رفته بودیم درکه عکس هم قرار بود بگیریم ، تا بالا هتل اوسون رفتیم، اگه اشتباه نکنم اونجا نشستم نیمرو خوردیم، هممم یا اون یه دفعه دیگه بود :)) بعد موقع برگشتن، همسری رفت پایین ، من یه ذره بالاتر بودم رو تپه، داشتم دنبال یه راه ساده میگشتم که بیام پایین که دیدم برگشت منو دید، دستشو انداخت دورم منو گذشت پایین :))) کلی هنوز که یادش میوفتم خندم میگیره :))


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد