-
برگشتیم
دوشنبه 30 دی 1392 15:13
برگشتیم بازم همه چی برگشت به اولش ، بازم تنها شدیم... ولی این بار طولانی بودن مسافرت خوب بود، حتی یه مسافرت داخلی هم توش جا شد، رفتیم کیش ، خوش گذشت ، ۲ روز بودیم ، همسری که کیش رو ندیده بود، کلی خوشش اومد،یه تجربه زلزله هم داشتیم که شیرین بود کلی کوه رفتیم درکه ، کلی مهمونی ( باید رژیم بگیرم ) کلی خندیدیم ...
-
این برف بند میاد؟؟
چهارشنبه 27 آذر 1392 14:39
تا کمر دیوار برف وایساده ، بیچاره این گل رزه ، فک نکنم سال بعد جوانه بزنه ، اون چندتا برگ و شاخه خشکیده جواب این همه برف رو نمیده ...
-
دارم میرم به تهرون ، دارم میرم به تهرون
سهشنبه 26 آذر 1392 10:29
همین ... با کلی ذوق
-
واقعا که ...
یکشنبه 17 آذر 1392 15:47
وقتی ظهر ۴۵ دقیقه طول کشید تا جلو پارکینگ رو پارو کنم و الان باز ریز ریز داره برف میاد
-
می ریم اردو
چهارشنبه 29 آبان 1392 16:14
رفتیم تیم بیلدینگ کلی هم خوب... اولش فک کردم کرلینگ نباید جالب باشه و چرا از اول نگفتم میخوام برم پینت بال... ولی بعدش دیدم اتفاقا خیلی هم جالبه ، همین که نه انقدر سنگین بندازی سنگو که از اون ور زمین در بره نه انقدر سبک که وسط راه بمونه و هم تیمی های طفلکی مجبور بشن کلی زمین رو بسابن که سنگ برسه به حلقه ، تمرین میخواد...
-
ANP
دوشنبه 27 آبان 1392 11:52
و راه های رسیدن به خدا بسیار است ...
-
بی نام
شنبه 18 آبان 1392 20:45
-
مثل این فیلما
جمعه 17 آبان 1392 11:05
غازها دارن میرن ، رفتنشون قشنگه ، یه عالمه هفت تو آسمون که به سمت جنوب پرواز میکنن... همه هم با هم راه میوفتن :)) ولی دم غرب که میشه دل تنگ میشه آدم، انگار که داره جنگ میشه ، مثل این فیلما که همه دارن از شهر در میرن...
-
....
پنجشنبه 16 آبان 1392 14:23
اون روز انقد همسری رو از کوچه پس کوچه بردم که گفت قربون اون روزات برم که با ایفون اینور اونور می رفتی :)))
-
برف میاد ، برف میاد
دوشنبه 13 آبان 1392 11:49
برف میاد، یه عالمه ... رفتیم برف بازی، یه آدم برفی کوچولو هم درست کردم دم خونه :)) ولی چشمشو باد برد، مو هم که از اول نداشت ، کلا یه زره وحشتناک شده بود :)) اینم چندتاعکس:
-
هالووین
جمعه 10 آبان 1392 14:52
دیشب مراسم هالووین بود، فکر نمیکردم خیلی سراغ خونه ما بیان ، چون ما این تهیم و یه تیکه فاصله هست ولی ... سخت در اشتباه بودم ، همه شوکلاتا رفت :))) این فنقلیا خیلی نازن، اکثرا هم لباس نینجا پوشیده بودن ، بعد از این پله ها که پایین میرفتن، من همش میگفتم الان قل میخورن با سر میوفتن زمین، عزیزممم خیلی قلمبه بودن... در رو...
-
همین جوری ...
سهشنبه 7 آبان 1392 15:05
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد نخواست او به من خسته ـ بیگمان ـ برسد شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد چه میکنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد… رها کنی، برود، از دلت جدا باشد به آنکه دوستتَرَش داشته، به آن برسد رها کنی، بروند و دو تا پرنده...
-
خاطرات تهران محال یادم بره ...
سهشنبه 7 آبان 1392 13:38
خاطره نوشتن یه جورائی سخته ، انگاری که با نوشتنش مزه خوبش بره... سر کلاس داشتم ف.ب. نگاه میکردم (کلا یا چرت زدم یا تو ف.ب. گشتم واسه خودم D: ) از صفحه هزار و یک محل برای دیدن در تهران ، رسیدم به هتل اوسون تو درکه ، کلی یاد اون روز کوهنوردی افتادم ... رفته بودیم درکه عکس هم قرار بود بگیریم ، تا بالا هتل اوسون رفتیم،...
-
مامانم :)
جمعه 3 آبان 1392 14:18
یک ساعت با مامانم حرف زدم، کلی اینجور وقتا خوبه، با اینکه کم پیش میاد ، با اینکه وقتی حرف میزنم هرچی هست و نیست میگم :)) طفلی گیر میکنه بعضی وقتا :))) خوشحالم :) هم با مامان حرف زدم ، هم تقریبا کلی چیزارو تحویل دادم بعد از کلاس هفته بعد میتونم با خیال راحت برسم به تمیز کاری planet و ANR و باقی کارای مونده ، هنوز ۲ ماه...
-
هورااااااا
چهارشنبه 1 آبان 1392 08:50
انقد که انرژی دادم و بهش فکر کردم که بالاخره دیشب زنگ زدن که برم ایفونمو بگیرم ، حالا خیلی هم فرق نمیکنه ایفون ، ایفونه دیگه :)) ولی کلا ذوق داره نو ، یه شلوار جدید هم میخواد ، این شلوارش کوتاه میشه دیگه :) به قول همسری اینو میزاریم برا تابستونش اگه خواست شلوار کوتاه پاش کنه :)) به جای ۸۰ دلار ماهی میشه ۱۵ دلار ، که...
-
زبان فارسی
دوشنبه 29 مهر 1392 13:05
خوب این زبان شیرین پارسی هم بعضی وقتا جالب انگیز میشه . امروز سر ناهار بحث بود سر مملکت پارسی و تاریخ و اینکه پرشیا کلا خیلی بزرگ بوده و شامل بخش وسیعی از آسیا و اروپا می شده، خلاصه بحث داغ بود که آقای D (شرک) رفت سراغ زنتیک و اینکه حتی ممکنه زنتیک خیلی از ما مربوط به گنکیز کان باشه ... کلی فکر کردم تا فهمیدم منظورش...
-
پرده ها
شنبه 27 مهر 1392 15:30
امروز رفتیم چند تا از این خیاطی ها رو که پرده میدوزن پیدا کنیم باهاشون حرف بزنیم، اولی دم فرودگاه بود، کلی خندیدیم که الان میان میکشنمون، باید تندی در بریم :)) هر ۲تا جا خوب بودن، خوبیش اینه هردو به من نزدیکن، میشه راحت برد داد بهشون و تحویل گرفت. قیمتا پایین تر از چیزی بود که حدس میزدیم، حتا لیمیتی که در نظر گرفته...
-
ها :)
پنجشنبه 25 مهر 1392 19:35
-
من :)
چهارشنبه 24 مهر 1392 13:37
-
فقط حیف که برگاشون صدا نمیده وقتی روشون راه میری
دوشنبه 15 مهر 1392 20:18
یکشنبه آرومی بود ، به اش خوردن گذشت. هوا خنک بود عصری، این شد که اش رو برداشتیم و رفتیم تو حیاط به خوردن، چسبید خیلی ، بعدشم هات داگ گذاشتیم رو باربیکیو و با نون رو آتیش کلی خوب بود، تا tims چایی خوردیم بعد رفتیم تو پارک قدم زدیم. اینجا انقدر قشنگه پاییز، آسمونه محشر ... رنگای زیبا و پررنگ. آدم دلش میخواد همه چی رو...
-
زیبا
سهشنبه 9 مهر 1392 13:55
زیبا بارداره به اندازه ای از شنیدن این خبر خوشحال شدم که حد نداره ، خیلی خوبه، خیلی
-
دیروز
جمعه 29 شهریور 1392 13:10
دیروز به این نتیجه رسیدم که آقای همسر که صداش در نمیاد بریم بدویم برا اینکه صبحا خودش داره تنهائی نرمش میکنه...
-
اول دفتر
سهشنبه 26 شهریور 1392 13:49
اول دفتر به نام ایزد یکتا